قوله تعالى: و ما محمد إلا رسول. الآیة... مفسران گفتند: سبب نزول این آیت آن بود که مصطفى (ص) آن روز که بغزاء احد بیرون شد چون بمقام رسید بشعبى از شعبهاى احد فرو آمد، و پنجاه مرد تیرانداز از لشکر خود برگزید، و عبد الله بن جبیر انصارى برادر خوات جبیر بر سر ایشان امیر کرد، و ایشان را بپایان کوه بر گذرگاه دشمن بداشت، و گفت: اگر بینید که ما را نصرت است یا هزیمت، هر چون که باشد، شما از اینجا مروید و برمگردید مبادا که برگردید و آن گه دشمن از پس در آید و ما را دریابد. پس لشکر قریش در رسید. خالد بن ولید بر میمنه ایشان، و عکرمة بن ابى جهل بر میسره ایشان و زنان قریش نیز با ایشان بیرون آمده، دف میزدند و شعر میگفتند، چنان که عادت ایشان بود. مصطفى (ص) و یاران حمله بردند، و کافران را هزیمت کردند، و قومى را بکشتند. از ایشان یکى ابى بن خلف جمحى بود، وقتى رسول خدا (ص) را گفته بود مرا مادیانى است وى را علف میدهم و نیکو میدارم تا بر پشت آن ترا کشم. رسول خدا جواب داد که من ترا کشم انشاء الله. پس روز احد، ابى بن خلف نزدیک رسول (ص) درآمد و قصد وى میکرد، رسول خدا (ص) بگذاشت تا نزدیک درآمد، حربهاى ستد از حارث بن الصمة و بر گردن وى زد از اسب بیفتاد. چنان که گاو بانگ میکرد و میگفت: «قتلنى محمد.»
قوم وى وى را بر گرفتند، گفتند: مترس، باکى نیست، و ضربت کشنده نیست.
جواب داد که: چه جاى اینست، اگر محمد خیو بر من افگندى مرا بکشتى، که از وى شنیدم که من ترا بکشم. دیگر روز آن بدبخت از آن زخم بمرد. و حسان بن ثابت در وى میگوید:
لقد ورث الضلالة عن أبیه
ابى حین بارزه الرسول
پس چون کافران بهزیمت شدند و مسلمانان در غنیمت در افتادند. آن قوم که رسول (ص) ایشان را بر مرکز بداشته بود چون هزیمت کفار دیدند، و مسلمانان بغنیمت در افتاده، ایشان بخلاف افتادند. قومى گفتند: فرمان رسول (ص) را خلاف نکنیم، و وصیت وى دست بنداریم، و از جاى نرویم. قومى گفتند: چه جاى درنگ است! کافران همه بهزیمت رفتند، و مسلمانان آنکه غارت میکنند و غنیمت میگیرند. پس بیشترین ایشان فرمان رسول خدا (ص) را خلاف کردند، و مرکز بگذاشتند، و بغنیمت گرفتن مشغول شدند. خالد بن ولید و عکرمة بن ابى جهل که سالار لشکر قریش بودند، دیدند که مسلمانان بغنیمت مشغول شدند. از آن جایگه که قوم برخاسته بودند تاختن کردند بر مسلمانان، و ایشان را بشکستند، و بهزیمت کردند. در میانه عبد الله بن قیمیة حارثى زخمى بر چهره عزیز رسول خدا (ص) کرد.
چنان که مجروح شد، و یاران را از وى پراکنده کرد. پس دیگر باره قصد رسول (ص) کرد. مصعب بن عمیر فراز آمد تا دفع کند، بدست حارثى کشته شد. حارثى بازگشت و میگفت: «انى قتلت محمدا». و آوازدهندهاى از میان لشکر آواز داد: «الا ان محمدا قد قتل». گویند: آن آواز دهنده ابلیس بود لعنة الله. پس مصطفى (ص) با گوشهاى شد و میگفت: «الى عباد الله! الى عباد الله!».
تا سى مرد با وى افتادند، و او را پاس میداشتند، و دشمنان را دفع میکردند. قومى از مسلمانان را ظن افتاد که رسول (ص) را کشتند، میگفتند: «لیت لنا رسول الى عبد الله بن ابى فیأخذ لنا أمانان من ابى سفیان»
بعضى منافقان گفتند: اگر محمد (ص) کشته شد بدین اول که داشتید باز شوید. انس بن نصر عم انس بن مالک گفت: یا قوم اگر محمد (ص) کشته شد خداى محمد (ص) زنده پاینده است. شما را چه زندگى بود و چه راحت بعد از رسول خدا؟ اکنون بیائید تا شمشیر زنیم و جنگ کنیم هم بر آن دین که رسول (ص) جنگ کرد، و بمیریم هم بر آنکه وى بمرد. آن گه گفت: «اللهم انى أعتذر الیک مما یقول هولاء المسلمون و ابرأ الیک مما جاء به هولاء المنافقون». پس روى بدشمن نهاد و جنگ کرد تا کشته شد. پس رسول خدا (ص) سوى صخره شد، و مردم را بر خود خواند. اول کسى که رسول (ص) را واشناخت کعب بن مالک بود. گفتا: دو چشم نرگسین وى را بشناختم که زیر مغفر مىافروختند.
بآواز بلند گفت: «یا معشر المسلمین ابشروا هذا رسول الله (ص)» رسول (ص) با وى گفت: خاموش باش. پس طائفهاى یاران با وى پیوستند. و رسول (ص) ایشان را ملامت کرد که چرا بگریختید و پشت بدادید؟ ایشان گفتند: یا رسول الله پدر و مادر ما را فداى تو بادا، آن بیگانگان آوازه قتل تو در میان لشکر افکندند، دلهاى ما شوریده و کشته گشت، بترسیدیم و از آن بیم و ترس برمیدیم و بگریختیم. پس رب العالمین بشأن ایشان و بیان این قصه که گفتیم، این آیت فرستاد: و ما محمد إلا رسول محمد و احمد دو ناماند مصطفى را صلوات الله علیه، معنى آن ستوده و ستودنى. و محمد در ستایش بلیغتر است که از تحمید است. بناء مبالغت از حمد تمامتر و جامعتر. یعنى هو المستغرق لجمیع المحامد. و هر چه اسباب ستایش است و خصال آرایش در وى موجود، و او بآن موصوف. رب العالمین گرامى کرد مصطفى (ص) را باین دو نام که هر دو از نام خویش شکافته، و فى معناه أنشد الشاعر حسان بن ثابت (رض):
و شق له من اسمه کى یجله
فذو العرش محمود و هذا محمد
فهو صلى الله علیه و سلم محمد و امته الحمادون، و لواءه الحمد، و مقامه المحمود.
قال ابن عباس: اسمه (ص) فى التوراة احمد الضحوک القتال. یرکب البعیر، و یلبس الشملة، و یجتزى بالکسرة، سیفه على عاتقه.
و قال (ص): «ان لى اسماء، انا محمد و احمد، و انا الماحى الذى یمحى بى الکفر، و أنا الحاشر الذى یحشر الناس على قدمى، و أنا العاقب الذى لا نبى بعدى».
و قوله: «و یحشر الناس على قدمى»
معناه: انه یقدمهم و هم خلفه فانه اول من ینشق عنه القبر، ثم الناس یتبعونه.
روى ابو هریرة قال قال رسول الله (ص): ا لم تروا کیف صرف الله عنى لعن قریش و شتمهم، یشتمون مذمما و انا محمد
و عن على (ع) قال: قال رسول الله (ص): اذا سمیتم الولد محمدا فأکرموه، و اوسعوا له فى المجلس، و لا تقبحوا له وجهه، و ما من قوم کانت لهم مشورة فحضر معهم من اسمه احمد او محمد، فادخلوه فى مشورتهم، الا خیر لهم، و ما من مائدة وضعت فحضرها من اسمه احمد او محمد الا قدس فى کل یوم ذلک المنزل مرتین.
و قال (ص): تسمون اولادکم محمدا ثم تلعنونهم؟!
و مصطفى (ص) را در قرآن ده نام است. از آن نامها دو نبوت و تقریب راست، و دو مدحت و تعظیم را، و دو هیبت و ترهیب را، و دو کنایتاند و دو تصریح.
اما آن دو که نبوت و تقریب راست: نبى است و رسول. و مدحت و تعظیم را: رءوف است و رحیم، و هیبت و ترهیب را: مبشر است و نذیر، و کنایت طه و یس، و صریح محمد و احمد.
قدْ خلتْ منْ قبْله الرسل اى: یموت هو کما ماتت الرسل.
أ فإنْ مات اى: على فراشه. أوْ قتل انْقلبْتمْ على أعْقابکمْ اى ارتددتم کفارا بعد ایمانکم. و در نظم این آیت تقدیم و تأخیر است که معنى استفهام بر انقلاب مىافتد نه بر موت و قتل، که انقلاب ازیشان منکر است نه موت. یعنى أ تنقلبون على اعقابکم ان مات محمد أو قتل؟ نظیره قوله: أ فإنْ مت فهم الْخالدون یعنى: «أ فهم الخالدون ان مت». و گفتهاند: او قتل از بهر آن گفت که مصطفى (ص) را هم موت بر فراش بود هم قتل بود، بحکم آن خبر که گفت: «ما زالت اکلة خیبر تعادنى فهذا اوان قطعت أبهرى».
و منْ ینْقلبْ على عقبیْه عقب پى پاشنه است کنایت است از رفتن به پس، و ازو اینجا ردت خواهد از مسلمانى. میگوید: هر که از اسلام با شرک گردد و مرتد شود. فلنْ یضر الله شیْئا آن بر الله هیچ زیان نکند، بلکه زیان هم بنفس مرتد باز گردد که از ایمان و سعادت آخرت درماند. و صح فى الخبر أنه صلى الله علیه و آله و سلم قال بینما انا على الحوض اذ مر بکم زمرا فتفرقت بکم الطرق فنادیتکم أ لا هلموا الى الطریق، فنادى مناد من وراءى: انهم بدلوا بعدک فأقول: سحقا لمن بدل بعدى.
و روى انه قال: انى على الحوض حتى انى انظر الى من یرد على منکم و سیوخذ ناس دونى. فأقول یا رب منى و من امتى. فیقال هل شعرت ما عملوا بعدک؟ و الله ما برحوا یرجعون على اعقابهم.
ثم قال الله تعالى: و سیجْزی الله الشاکرین. یعنى المومنین الموحدین لله، العارفین بنعم الله عز و جل و مننه علیهم. و روایت است از نقله اخبار و حمله آثار که چون مصطفى (ص) از دنیا بیرون شد، عمر بن الخطاب برخاست و گفت که: منافقان میگویند که: رسول خدا (ص) بمرد، و رسول (ص) نمرد، که وى بحضرت عزت رفت.
چنان که موسى (ع) چهل شب از میان قوم برفت بمناجات، پس باز آمد، مصطفى (ص)همچنین باز آید. و پس ما این منافقان که این سخن میگویند دست و پاى بریم، و گردنهاشان زنیم، و بردار کنیم. این قصه به بو بکر صدیق رسید، بو بکر بیامد به عمر برگذشت، و عمر همان سخن میگفت. بو بکر در خانه عایشه شد.
مصطفى (ص) را دید جامه بسر کشیده، جامه از روى وى باز کرد، وى را دید کالبد مبارک خالى کرده، بروى وى درافتاد و میگریست و میگفت: «فداک أبى و أمى، ما اطیبک حیا و میتا، مات محمد و رب الکعبة»، پس بیرون آمد و آواز داد: «على رسلک یا عمر! انصت»، باش یا عمر، خاموش یا عمر! و عمر سر وا زد و همان سخن میگفت پس ابو بکر روى بمردم نهاد و سخن درگرفت. مردم همه روى بوى در نهادند و عمر را بگذاشتند. بو بکر این آیت برخواند که: و ما محمد إلا رسول قدْ خلتْ منْ قبْله الرسل الآیة... پس گفت: فمن کان منکم یعبد محمدا، فقد مات الهه الذى کان یعبده، و من کان یعبد الله وحده لا شریک له، فان الله حى لم یمت.
بعضى صحابه که حاضر بودند سوگند یاد کردند که گویى هرگز این آیت نشنیده بودیم، و از آسمان به مصطفى (ص) فرو نیامده بود تا آن روز که از بو بکر شنیدیم، و دانستیم که حق است و راست آنچه بو بکر گفت! قوله: و ما کان لنفْس أنْ تموت تقدیره و ما کانت نفس لتموت. إلا بإذْن الله اى بقضاء الله و قدره. «کتابا» اى کتب الله فى ذلک کتابا. «موجلا» الى اجله الذى قدر له، فرا هزیمتیان روز احد میگوید که: این مرگ بقضاء و قدر و نبشته ما است. آنچه نبشتیم و تقدیر کردیم، بنگردد و نه هر که بهزیمت شود و از جنگ بگریزد در زندگى وى بخواهد افزود. پس چرا هزیمت بر خود افکندید، و پشت بدادید؟ همانست که گفت: لنْ ینْفعکم الْفرار إنْ فررْتمْ من الْموْت أو الْقتْل. و قال النبی: «فرغ الله الى کل عبد من خمس: من اجله و عمله و اثره و مضجعه و رزقه، لا یتعداهن عبد».
قوله: و منْ یردْ ثواب الدنْیا اى: و من یرد بطاعته و عمله زینة الدنیا و زخرفها، نوْته منْها. ثواب نامى است پاداش کردار را در نیک و در بد، از بهر آنکه آن از سزاى کردار کار کننده با وى گشت. یقال ثاب الى المریض جسمه اى رجع.
و معنى آیت آنست که: هر که بطاعت و عمل خویش ثواب دنیوى طلبد، وى را بدهیم و دریغ نداریم. لکن چنان باشد که در آن آیت دیگر گفت: و منْ کان یرید حرْث الدنْیا، نوْته منْها و ما له فی الْآخرة منْ نصیب.
و منْ یردْ ثواب الْآخرة نوْته منْها و هر که بطاعت و عمل ثواب اخروى خواهد، ویراست آنچه خواست. این ثواب عمل بر اندازه نیت و بر وفق همت بود.
هر که را در عمل نیت دنیا بود، وى را دنیاست و هر که را نیت عقبى بود، وى را عقبى است و الیه
اشار النبی (ص) «انما الأعمال بالنیات. و انما لامرى ما نوى. من کانت هجرته الى الله و رسوله فهجرته الى الله و رسوله، و من کانت هجرته الى دنیا یصیبها، او امرأة یتزوجها فهجرته الى ما هاجر الیه.
قوله: و کأینْ منْ نبی الآیة قراءت مکى بمد و همز است، بر مثال «کاعن»، باقى بتشدید یا و بى مد خوانند بر مثال «کعین» و معنى هر دو لغت یکسان است: اى و کم من نبى و تقول العرب: «بکاین هذا الثوب»، اى بکم هذا الثواب.
«قتل» بر وزن فعل بر مجهول قراءت حرمى و بصرى است. دیگران قاتل خوانند، و این کلمات را چهار وجه است: یکى و کأینْ منْ نبی قاتل اینجا وقف کنى.
معنى آنست: که بسا پیغامبران که کشتند، و در قرآن ازین کشتن انبیاء فراوان است، و بر جهودان بآن گواهیها فراوان از خدا. و از آن کشتگان زکریا (ع) و یحیى (ع) شناسند. وجه دیگر و کأینْ منْ نبی قاتل وقف است. میگوید: بسا پیغامبرا که کشتن کرد و جنگ با دشمنان خدا. و از مقاتلان پیغامبران داود (ع) و سلیمان (ع) و یوشع (ع) شناسند. آن دو وجه دیگر «قتل معه» و «قاتل معه» قتل و مقاتلت با سپاه پیغامبران افتد. میگوید: بسا پیغامبرا که با وى فراوان از سپاههاى ایشان کشتن کردند، و بسا که کشته شدند از بهر خدا و در پیدا کردن دین وى.
الربى نامى است سپاه را که از هزار کم نباشد. ابن مسعود گفت: ربیون هزارها باشند. از ربا گرفتهاند: یقال: «ربا الشىء اذا زاد و کثر».
مفسران گفتند: این علماءاند، سموا بذلک لزیادة علمهم و الربانى منسوب الى العلم بدین الرب.
قوله: فما وهنوا لما أصابهمْ فی سبیل الله اى: ما ضعفوا عن الجهاد لما نالهم من أ لم الجراح.
و ما اسْتکانوا: اى ما خضعوا و ما خشعوا لعدوهم. این باز عتابى دیگر است منهزمان احد را، میگوید: بسا پیغامبران و اصحاب ایشان که جنگ کردند با دشمنان، و بسا پیغمبران که کشته شدند، و آن قوم و یاران ایشان بعد از قتل پیغامبران از دین خویش برنگشتند، و دین از دست بندادند، و از جهاد سست و بد دل نگشتند، و آن گه در آن رنج و قتل، انبیاء جز این سخن نگفتند که: ربنا اغْفرْ لنا ذنوبنا و إسْرافنا فی أمْرنا و ثبتْ أقْدامنا اى عند الالتقاء فلا تزول.
و انْصرْنا على الْقوْم الْکافرین یعنى: یا اصحاب محمد! چرا نه آن گفتید شما که ایشان گفتند؟ و نه که آن کردید که ایشان کردند؟ تا بثواب رسیدید، چنان که ایشان رسیدند؟ ثواب ایشان آنست که گفت: فآتاهم الله ثواب الدنْیا یعنى: النصر على عدوهم.
و حسْن ثواب الْآخرة جنة الله و رضوانه، فمن فعل ذلک فقد احسن.
و الله یحب الْمحْسنین مفسران گفتند: ثواب دنیا در حق این امت هم نصرت است بر دشمن و هم غنیمت، و در حق امتهاء پیشینه نصرت مجرد بود بىغنیمت، که ایشان را غنیمت گرفتن و خوردن حلال نبودى بهم آوردندى تا آتشى از آسمان فرود آمدى و آن را بسوختى. و تخصیص و تشریف مصطفى (ص) بر وى و بر امت وى حلال کردند. و به قال النبی (ص): «احلت لى المغانم و لم تحل لاحد قبلى».
قوله: یا أیها الذین آمنوا الآیة. این آیت بآن فرود آمد که در وقعه احد چون هزیمت بر مسلمانان افتاد، منافقان فرا ایشان گفتند که: بدین اول باز گردید.
و از ابو سفیان امان طلب کنید. رب العالمین گفت: إنْ تطیعوا الذین کفروا... اگر شما فرمان ایشان برید و بمشاورت ایشان کار کنید شما را از دین اسلام بر گردانند، و با ملت کفر برند. مکنید چنین، و اگر گویند فرمان مبرید.
بل الله موْلاکمْ و هو خیْر الناصرین نه، نه، با کافران موالات مگیرید و از ایشان یارى مجوئید که یارى دهنده شما و مولاى شما الله است! بهتر یارى دهندگان، و به آرنده دوستان، و کم آرنده دشمنان.